معنی fail به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(فعل) شکست خوردن، ناکام شدن – قبول نکردن توضیح کسی درباره چیزی – رد شدن یا رد کردن در یک امتحان (مثال آخر)
She applied to Harvard University but failed to get accepted.
او برای دانشگاه هاروارد درخواست پذیرش فرستاد ولی از قبول شدن باز ماند.
I fail to see what the problem is.
من در فهمیدن اینکه مشکل چیست شکست خوردم. (یعنی: فکر نمی کنم مشکلی وجود داشته باشد)
She said she would fail any student who misses two exams.
او گفت که هر کسی را که دو آزمون را از دست دهد، مردود خواهد کرد.
(فعل - ادامه بررسی معنی واژه) کوتاهی کردن یا قصور کردن – قال گذاشتن (مثال دوم) – کار نکردن بدن یا ماشین
He promised to help, but failed to send a check.
او قول داد کمک کند ولی در فرستادن چک کوتاهی کرد.
He failed her when she most needed him.
او وقتی که آن دختر بیشترین نیاز را به او داشت، او را قال گذاشت.
The air-conditioning system failed on the hottest day of the year.
سیستم تهویه هوا در گرم ترین روز سال از کار افتاد (کار نکرد).
fail
اسم
(اسم) without fail طبق معمول همیشه، قطعا