برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با tie + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با tie
(فعل) بستن چیزی با نخ یا طناب و غیره به چیزی – چیزی روی چیز دیگری قرار دادن و در انتهای آن بستن (مثال آخر)
Tie this label to your suitcase.
این برچسب را به چمدان خود ببندید.
He tied the rope to a tree branch.
او طناب را به شاخه یک درخت بست.
I forgot to tie my shoe.
من فراموش کردم بند کفشم را ببندم.
She tied a scarf over her head.
او یک روسری روی سرش بست.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) تمام کردن یک رقابت با یک زمان مساوی با کسی یا تساوی کردن در امتیاز یا گل با کسی در یک مسابقه (دو مثال اول) - to be related to something and dependent on it رابطه داشتن با چیزی، مربوط بودن یا بستگی داشتن به چیزی (اصطلاحا: به چیزی گرده خوردن - مثال سوم) - be tied to/by something محصور شدن توسط چیزی که در نتیجه نمی توانید کاری را که می خواهید و دوست دارید به صورت دقیق انجام دهید (مثال آخر)
Jane and I tied for first place.
جین و من برای اولین مسابقه، مساوی کردیم.
The score is tied up at 5 to 5.
امتیازات 5، 5 مساوی شده است.
The rise in crime has been tied to drug dealing.
افزایش جرم به خرید و فروش مواد مخدر گره خورده است.
I want to work but I'm tied to the house with the baby.
من دوست دارم کار کنم ولی توسط این خانه و بچه ها محصور شده ام. (در مضیقه قرار گرفته ام)
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) tie yourself (up) in knots خیلی ناراحت شدن - tie the knot ازدواج کردن - tie one on مست کردن - somebody’s hands are tied برای اینکه بگویید دست شما توسط قانون یا مقررات و غیره بسته است و نمی توانید کمک کنید (مثال اول) - tie down الف: بستن چیزی به چیزی ب: در مضیقه قرار دادن کسی، محدود کردن کسی (مثال دوم)
We'd really like to help you, but I'm afraid our hands are tied.
ما خیلی دوست داریم تا به شما کمک کنیم ولی متاسفانه دست های ما بسته است.
She didn’t want to be tied down by a full-time job.
او نمی خواست با کار تمام وقت در مضیقه قرار بگیرد. (چون نمی تواند کاری که دوست دارد را انجام دهد)
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) tie in مربوط بودن، در ارتباط بودن (مثال اول) - tie up الف: دست یا پای کسی را بستن، دست و پای کسی را بستن، قابلیت حرکت کردن را از کسی گرفتن ب: چیزهایی را به هم بستن ج: خیلی مشغول بودن (مثال دوم) د: ممنوع کردن استفاده از چیزی (مثال سوم) ه: سرمایه گذاری کردن پول ف: مربوط بودن، رابطه داشتن
tie
اسم
ties
(اسم) ارتباط – کراوات – بند، طناب، تسمه (هر چیزی که برای بستن یا ارتباط دو چیز به کار میرود)
a tie to the past
ارتباطی با گذشته
a silk tie
کراوات ابریشمی
The pants have a tie at the top.
این شلوارها یک بند در بالا دارند.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) تساوی در بازی (چه از نظر زمان یا چه از نظر امتیاز) – چوب ها یا میله هایی که به صورت عرضی بین دو ریل یک راه آهن قرار می دهند تا آن دو را ثابت نگهدارد
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: