koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با tie

tie

فعل

US /ˈtaɪ/

ties; tied; tying /ˈtajɪŋ/

(فعل) بستن چیزی با نخ یا طناب و غیره به چیزی – چیزی روی چیز دیگری قرار دادن و در انتهای آن بستن (مثال آخر)

Tie this label to your suitcase.

این برچسب را به چمدان خود ببندید.

He tied the rope to a tree branch.

او طناب را به شاخه یک درخت بست.

I forgot to tie my shoe.

من فراموش کردم بند کفشم را ببندم.

She tied a scarf over her head.

او یک روسری روی سرش بست.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) تمام کردن یک رقابت با یک زمان مساوی با کسی یا تساوی کردن در امتیاز یا گل با کسی در یک مسابقه (دو مثال اول) - to be related to something and dependent on it رابطه داشتن با چیزی، مربوط بودن یا بستگی داشتن به چیزی (اصطلاحا: به چیزی گرده خوردن - مثال سوم) - be tied to/by something محصور شدن توسط چیزی که در نتیجه نمی توانید کاری را که می خواهید و دوست دارید به صورت دقیق انجام دهید (مثال آخر)

Jane and I tied for first place.

جین و من برای اولین مسابقه، مساوی کردیم.

The score is tied up at 5 to 5.

امتیازات 5، 5 مساوی شده است.

The rise in crime has been tied to drug dealing.

افزایش جرم به خرید و فروش مواد مخدر گره خورده است.

I want to work but I'm tied to the house with the baby.

من دوست دارم کار کنم ولی توسط این خانه و بچه ها محصور شده ام. (در مضیقه قرار گرفته ام)

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) tie yourself (up) in knots خیلی ناراحت شدن - tie the knot ازدواج کردن - tie one on مست کردن - somebody’s hands are tied برای اینکه بگویید دست شما توسط قانون یا مقررات و غیره بسته است و نمی توانید کمک کنید (مثال اول) - tie down الف: بستن چیزی به چیزی ب: در مضیقه قرار دادن کسی، محدود کردن کسی (مثال دوم)

We'd really like to help you, but I'm afraid our hands are tied.

ما خیلی دوست داریم تا به شما کمک کنیم ولی متاسفانه دست های ما بسته است.

She didn’t want to be tied down by a full-time job.

او نمی خواست با کار تمام وقت در مضیقه قرار بگیرد. (چون نمی تواند کاری که دوست دارد را انجام دهد)

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) tie in مربوط بودن، در ارتباط بودن (مثال اول) - tie up الف: دست یا پای کسی را بستن، دست و پای کسی را بستن، قابلیت حرکت کردن را از کسی گرفتن ب: چیزهایی را به هم بستن ج: خیلی مشغول بودن (مثال دوم) د: ممنوع کردن استفاده از چیزی (مثال سوم) ه: سرمایه گذاری کردن پول ف: مربوط بودن، رابطه داشتن

The teacher tied in what we learned last week with today's lesson.

معلم آنچه را که هفته گذشته یاد گرفته بودیم به درس امروز ربط داد.

I’ll be tied up all day.

من کل روز سرم شلوغ خواهد بود.

He tied up the phone for an hour.

او استفاده از تلفن را به مدت یک ساعت ممنوع کرد.

tie

اسم

ties

(اسم) ارتباط – کراوات – بند، طناب، تسمه (هر چیزی که برای بستن یا ارتباط دو چیز به کار میرود)

a tie to the past

ارتباطی با گذشته

a silk tie

کراوات ابریشمی

The pants have a tie at the top.

این شلوارها یک بند در بالا دارند.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) تساوی در بازی (چه از نظر زمان یا چه از نظر امتیاز) – چوب ها یا میله هایی که به صورت عرضی بین دو ریل یک راه آهن قرار می دهند تا آن دو را ثابت نگهدارد

The match ended in a tie.

مسابقه با تساوی به پایان رسید.

Railway Ties have in the past been made from wood, concrete and steel.

تیر اتصال های خط راه آهن در گذشته از چوب، سیمان و فولاد ساخته می شد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها