koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با score

score

اسم

US /ˈskoɚ/

scores

(اسم) نتیجه یا امتیاز یک مسابقه – نمره یا امتیاز در یک آزمون (مثال دوم) – پارتیتور (پارتیتور برگه ای است که نشان‌ دهندهٔ نت ‌های تک ‌تک خط‌ های آوازی و سازی است) – موسیقی فیلم یا موسیقی متن – بریدگی یا خراش روی سطح چیزی که توسط یک جسم تیز ایجاد شده است – عدد 20 (مثال سوم) – یک گروه شامل بیست نفر یا بیست چیز (مثال آخر)

The final score was 2–3.

نتیجه نهایی دو سه شد.

The final scores are as shown in Table 1.

نمرات نهایی در جدول شماره یک نشان داده شده اند.

She has written more than two scores of books.

او بیش از 40 کتاب نوشته است.

For a city with hotels by the score, Seattle can be a tough place to find a bed.

برای شهری با 20 هتل، سیاتل می تواند مکان دشواری برای یافتن جای خواب باشد.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) scores همچنین به معنی تعداد زیادی از افراد یا چیزها است (مثال اول) - by the score همچنین به معنی مقدار یا تعداد بسیار زیاد است - even the score مساوی کردن نتیجه یک مسابقه با رقیب یا تلافی کردن چیزی یا تنبیه کردن کسی به اندازه ای که او به شما صدمه زده است (مثال دوم) - keep score حساب کردن امتیاز یک مسابقه - know the score آگاهی مناسبی از شرایط داشتن

Islam is a religion with hundreds of millions of followers in scores of diverse countries.

اسلام دینی است که صدها میلیون پیرو در تعداد بسیار زیادی از کشورهای مختلف دارد.

She felt they had mistreated her, and she was determined to even the score.

او احساس کرد که آن ها با او بد رفتاری کرده اند و تصمیم گرفت تلافی کند.

Sara is so naive. She sure doesn't know the score.

سارا خیلی خام است. او قطعا آگاهی مناسبی از شرایط ندارد.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) on that/this score با توجه به موضوعی که دارد بحث می شود یا در خصوص چیزی - settle a/the score تلافی کردن کار کسی علیه شما

You don't have to worry on that score.

نیازی نیست نگران این موضوع باشید.

Jack came back after five years to settle some old scores.

جک بعد از 5 سال برگشت تا کارهای قدیمی که علیه او انجام شده بود را تلافی کند.

score

فعل

scores; scored; scoring

(فعل) امتیاز کسب کردن یا گل زدن – گل شماری کردن، امتیاز ثبت کردن (مثال دوم) – نمره گرفتن در یک آزمون (مثال آخر)

She scored 30 points in 40 minutes.

او 30 امتیاز در 40 دقیقه کسب کرد.

Who's going to score?

چه کسی می خواهد امتیازات را نگه دارد؟

Girls usually score highly in language exams.

دخترها معمولا نمره بالایی در آزمون های زبان به دست می آورند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) نمره دادن یا امتیاز دادن – نوشتن موسیقی برای یک فیلم (مثال دوم) – بریدن یا خط انداختن چیزی با یک چیز تیز – رسیدن یا به دست آوردن چیزی (مثال سوم)

a scoring system

یک سیستم نمره دهی

The movie was scored by a famous composer.

موسیقی متن این فیلم توسط یک آهنگساز مشهور نوشته شده است.

to score a big success

یک موفقیت بزرگ به دست آوردن

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) موفق شدن – مواد مخدر غیر قانونی خریدن یا تهیه کردن – رابطه جنسی برقرار کردن با کسی که درست نمی شناسید - score off گفتن چیزی یا انجام کاری که ثابت کند شما بهتر هستید

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها