koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با serve

serve

فعل

US /ˈsɚv/

serves; served; serving

(فعل) دادن غذا یا نوشیدنی به کسی در رستوران و غیره، سرو کردن، پذیرایی کردن (دو مثال اول) – serve two/three/four etc (people) غذا برای سیر کردن تعدادی موجود دادن (مثال سوم)

She served us a delicious lunch.

او یک ناهار خوشمزه به ما داد.

The waiter who served us was very nice.

همان پیشخدمتی که به خوبی از ما پذیرایی کرد.

The chicken should serve four.

این مرغ باید 4 نفر را سیر کند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) ارائه کردن خدمت به مشتری، راهنمایی کردن مشتری (مثال اول) – بودن یا استفاده شدن به صورتی خاص (معمولا با as همراه است - مثال دوم به بعد)

There was only one man serving customers.

فقط یک مرد آنجا بود که داشت به مشتری ها خدمت رسانی می کرد.

The sofa had to serve as a bed.

آن مبل باید به عنوان تخت خواب استفاده می شد.

Let that serve as a lesson to you.

بگذار آن، یک درس برای تو باشد.

Her death should serve as a warning to other young people.

مرگ او باید هشداری برای بقیه مردم باشد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) مفید بودن یا تامین کردن آنچه که برای کسی نیاز است (دو مثال اول) - if my memory serves (me correctly/right) اگر حافظه من یاری کند (مثال سوم) – خدمت کردن یا کار کردن در جایی (مثال آخر)

The center will serve the whole community.

این مرکز، کل جامعه را تامین خواهد کرد. (با خدمتی که دارد یا با محصولی که دارد)

Being rude serves no purpose.

بی ادبی کردن فایده ای ندارد.

If my memory serves me correctly, Sara was also there.

اگر حافظه من به درستی یاری کند، سارا هم آنجا بود.

She was elected to serve for a second term.

او انتخاب شد تا برای یک دوره دیگر خدمت کند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) در زندان بودن، در زندان سپری کردن – فرستادن یا دادن یک برگه قانونی به کسی (مثال دوم) – خدمت کردن به کسی مانند خدا – سرویس زدن توپ در والیبال یا تنیس و غیره (مثال سوم)

He is serving a ten-year jail sentence.

او دارد یک محکومیت 10 ساله را در زندان سپری می کند.

Enforcement notices are only served as a last choice, when all efforts to negotiate have failed.

اخطارهای اجرایی فقط وقتی که همه تلاش ها برای مذاکره شکست بخورد، به عنوان آخرین انتخاب ارسال می شوند.

It's your turn to serve.

سرویس، نوبت شما است.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) serve out یک دوره کامل از محکومیت را در زندان گذراندن یا یک دوره کامل را در یک اداره گذراندن (مثال اول) - serve (someone) right اینکه بگویید یک تنبیه و غیره حق کسی است (مثال دوم) - serve up دادن غذا و نوشیدنی یا پذیرایی کردن یا سرو کردن کسی در رستوران و غیره

Should Mr. Murphy simply serve out the rest of his contract?

آیا آقای مورفی باید به همین راحتی تا پایان قراردادش کار کند؟

A: She kicked me! B: It serves you right, teasing her like that.

او به من لگد زد! وقتی آنطور اذیتش کردی، حقت است.

serve

اسم

serves

(اسم) سرویس زدن در ورزش هایی مانند والیبال، تنیس و غیره

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها