koobdar.ir

مجله اینترنتی کوبدار

صفحه اصلی
عناوین
sdds
جستجو در سایت
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله اینترنتی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir
مجموعه ها و بسته های آموزشی ارائه شده در وب سایت کوبدار

معنی abandon به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار

مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:

1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی

abandon

فعل

US /əˈbændən/

abandons; abandoned; abandoning

(فعل) ترک کردن و هرگز برنگشتن پیش کسی که نیاز به مراقبت و کمک دارد (دو مثال اول) - ترک کردن و هرگز برنگشتن نزد چیزی (مثال سوم تا ششم) - ترک کردن مکانی به دلیل وجود خطر (چهار مثال آخر)

The child had been abandoned by his parents as an infant.

آن کودک هنگامی که نوزاد بود توسط والدینش رها شده بود.

He abandoned his family.

او خانواده خود را ترک کرد.

When Roy abandoned his family, the police went looking for him.

وقتی روی خانواده اش را ترک کرد، پلیس به جستجوی او پرداخت.

to abandon a property

رها کردن یک ملک

They abandoned the car on a back road.

آن ها خودرو را در خیابان پشتی رها کردند.

That house was abandoned years ago.

آن خانه سال ها قبل متروکه شده بود.

The soldier could not abandon his friends who were hurt in battle.

آن سرباز نتوانست دوستانش را که در نبرد زخمی شده بودند ترک کند.

The approaching fire forced hundreds of people to abandon their homes.

نزدیک شدن آتش صد ها نفر را مجبور به ترک خانه های خود کرد.

The officer refused to abandon his post.

آن پلیس از ترک پست خودداری کرد.

The captain gave the order to abandon ship.

کاپیتان دستور داد تا کشتی را ترک کنند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) متوقف کردن کاری : ول کردن چیزی به طور کلی (سه مثال اول)

Because Rose was poor, she had to abandon her idea of going to college.

رُز به خاطر اینکه فقیر بود، مجبور بود ایده اش برای رفتن به دانشگاه را بی خیال شود.

We abandoned hope of ever going back.

ما امید بازگشت را به کلی رها کردیم.

He abandoned the principles that he once fought hard to defend.

او اصولی که زمانی برای دفاع از آن جنگیده بود را رها کرد.

abandon

اسم

(اسم) احساس و ذهنیت آزادی مطلق

They all danced with (wild) abandon.

آن ها همگی با سرخوشی کامل، رقصیدند.