koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با sense

sense

اسم

US /ˈsɛns/

senses

(اسم) هر یک از پنج حس اصلی (بینایی، چشایی، بویایی، شنوایی و لامسه) – احساسی در بدن که ناشی از توانایی ها یا نیازهای انسان مانند خوردن و آشامیدن و غیره است (مثال دوم) – احساس که به شما توانایی قضاوت یا نتیجه گیری می دهد (مثال سوم و چهارم)

an acute/poor sense of hearing

حس شنوایی تیز/ضعیف

a sense of hunger

احساس گرسنگی

It was dark and he had completely lost his sense of direction.

هوا تاریک بود و او کاملا توانایی تشخیص مسیر را از دست داده بود.

a sense urgency

احساس اضطرار

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) ویژگی خاصی که بخشی از شخصیت شما است (مثال اول) – senses توانایی فکر کردن به روش صحیح، شعور (معمولا به صورت your/her etc senses بکار می رود - مثال دوم و سوم) – راه یا روش درست یا مناسب را انتخاب کردن

a sense of fun/adventure

حس شوخ طبعی/ماجراجویی

See if you can bring her to her senses.

ببین که آیا می توانی او را سر عق بیاری یا نه.

Are you completely out of your senses?

آیا شعورت را کاملا از دست داده ای؟

He had the good sense to stop before he said too much.

او راه درستی را انتخاب کرد که قبل از اینکه بیش از حد بگوید، سکوت کرد.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) دلیل یا منطق کاری یا چیزی – معنی یک جمله یا کلمه و غیره (مثال اول) - in every sense of the word در هر راه ممکن، از همه جهت (مثال دوم) - come to your senses سر عقل آمدن - in a/one sense در یک صورت، از یک جنبه (مثال سوم)

The wordrecord’ has several different senses.

واژه record چندین معنی متفاوت دارد.

George was a big man in every sense of the word.

جرج از همه جهت یک انسان بزرگ است.

In one sense, he was correct.

از یک جنبه، حق با او است.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) in no sense در هیچ صورت، قطعا نه، اصلا - in some senses به نوعی، یک جورایی، به جهاتی (مثال دوم) - knock some sense into someone's head یا knock some sense into someone فکر های احمقانه را از کسی دور کردن - make (any) sense of چیزی را درک کردن و فهمیدن (مثال آخر)

This is in no sense a criticism.

این اصلا یک انتقاد نیست.

In some senses the criticisms were justified.

این انتقاد ها به نوعی درست است.

Can you make any sense out of these markings? Is it a code, or what?

آیا می توانید از این علامت ها سر در بیاورید؟ این یک کد است یا چیز دیگر؟

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) make sense الف: معنی واضحی داشتن (مثال اول) ب: منطقی بودن، عاقلانه بودن (مثال دوم) - take leave of your senses شروع کردن به رفتار یا گفتار احمقانه - talk (some) sense into/to کسی را سر عق آوردن

This sentence doesn't make sense.

این جمله معنی واضحی ندارد. (با عقل جور در نمی آید)

It makes sense to save money while you can.

عاقلانه است که وقتی می توانید پول برای آینده ذخیره کنید.

sense

فعل

senses; sensed; sensing

(فعل) حس کردن چیزی از راهی غیر از دیدن یا شنیدن یا به نتیجه رسیدن – (در مورد یک ماشین) حضور یا وقوع چیزی را احساس کردن ی تشخیص دادن (مثال آخر)

We sensed danger.

ما احساس خطر کردیم.

I could sense the presence of someone near me.

من می توانستم حضور کسی را نزدیک خودم احساس کنم.

equipment that senses the presence of toxic gases

تجهیزاتی که وجود گازهای سمی را تشخیص می دهند

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها