koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با scale

scale

اسم

US /ˈskeɪl/

scales

(اسم) ترازو برای اندازه گیری وزن کسی یا چیزی - tip the balance/scales شرایط را به نفع کسی تغییر دادن یا تغییر کردن شرایط به نفع کسی (مثال دوم) - tip the scales at something داشتن یک وزن خاص (مثال سوم)

a bathroom scale

ترازوی حمام (ترازوی تختی که در ایران معمولا در مطب های سنجش کودک کاربرد دارد)

In an interview, smart presentation can tip the scales in your favor.

در یک مصاحبه، ارائه زیرکانه می تواند شرایط را به نفع شما تغییر دهد.

This guy tips the scale at 300 pounds.

این مرد 300 پوند وزن دارد.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) فلس یا پولک برخی از حیوانات مانند ماهی (مثال اول) – گام در موسیقی (مثال دوم) – مقیاس یک نقشه (مثال سوم)

A fish scale is a small rigid plate that grows out of the skin of a fish.

پولک ماهی، یک چیز بشقاب مانند سفت است که خارج از پوس ماهی رشد می کنند.

a major scale

گام ماژور

The map uses a scale of one centimeter for every 10 kilometers.

در این نقشه از مقیاس یک سانتی متر برای هر 20 کیلومتر استفاده شده است. (هر یک سانتی متر در این نقشه معادل بیست کیلومتر در محیط واقعی است)

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) مقیاس، بازه ای از اعداد (دو مثال اول) – تمام محدوده از افراد یا چیز های متفاوت از پایین ترین تا بالاترین سطح (دو مثال آخر)

Your performance will be judged on a scale of 1 to 10.

اجرای شما در بازه 1 تا 10 نمره خواهد گرفت.

The earthquake measured 5.5 on the Richter scale.

آن زلزله، 5.5 در مقیاس ریشتر اندازه گیری شد.

animals which are lower down the evolutionary scale

حیواناتی که در پایین سطح تکاملی قرار دارند (کم کم تکامل پیدا می کنند)

She is at the top of the pay scale for her position.

او به خاطر موقعیتش بیشترین حقوق را می گیرد.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) برای توصیف یک مدل یا یک نقشه یا یک طراحی که در آن همه بخش ها دقیقا شبیه نمونه واقعی هستند (دو مثال اول) – مقیاس (مثال سوم)

All our models are made to scale.

همه مدل های ما طبق نمونه اصلی هستند. (مدل ما همه بخش ها و اجزای نمونه واقعی را دارد)

a scale model of a ship

یک مدل دقیق از کشتی (که همه اجزای کشتی در این مدل پیاده شده است)

This technology has been developed on a large scale in the China.

این تکنولوژی در یک مقیاس وسیع در چین توسعه یافته است.

scale

فعل

scales; scaled; scaling

(فعل) پولک ماهی را کندن – بالارفتن از چیزی یا ترقی کردن - scale back/down کم کردن یا کاهش دادن اندازه یا مقدار یا وسعت چیزی (مثال دوم) - scale up زیاد کردن یا افزایش دادن اندازه یا مقدار یا وسعت چیزی

the first British woman to scale the world's highest mountain

اولین زن انگلیسی که از بلندترین کوه جهان بالا رفت

We are thinking of scaling down our training programs next year.

ما در نظر داریم تا برنامه های آموزشی خود را در سال آینده کم کنیم.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها