برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با fish + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با fish
(اسم) ماهی - a big fish in a small pond کسی که در یک جمع محدودی معروف است - fish in the sea اینکه بگویید که گزینه های در دسترس زیادی برای برقراری رابطه عاطفی وجود دارد - fish to fry کارهایی برای انجام (مثال دوم) - neither fish nor fowl مربوط به یک مجموعه نا مشخص یا دره بندی نشده (مثال سوم) – fishless (صفت) بدون ماهی – fishlike (صفت) مثل ماهی
fish
فعل
fishes; fished; fishing
(فعل) تلاش برای به دست آوردن چیزی – ماهی گرفتن - fish for compliments برای دریافت تعریف و تمجید از مردم تلاش کردن (مثال سوم)
We're trying to fish for some answers.
ما در تلاشیم تا پاسخ هایی پیدا کنیم.
Several people were fishing in the river.
چندین نفر در رودخانه در حال ماهی گرفتن بودند.
She's always fishing for compliments about her looks.
او همیشه تلاش میکند درباره ظاهرش تعریف و تمجید شود.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) fish or cut bait تردید را کنار گذاشتن - fish out چیزی را از آب یا چیزی دیگر بیرون کشیدن
I fished it out of the trash myself.
من خودم این را از سطل زباله بیرون کشیدم.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: