koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با tip

tip

اسم

US /ˈtɪp/

tips

(اسم) نوک چیزی – یک اطلاعات یا داده یا توصیه مفید (مثال دوم) – پولی که علاوه بر توافق اصلی یا حقوق معمول او به او داده می شود (انعام – مثال سوم)

The tip of the cow’s tail is black.

نوک دم این گاو مشکی است.

This week's magazine has some tips on healthy eating.

مجله این هفته کمی اطلاعات مفید در خصوص غذای سالم دارد.

He never leaves a tip.

او هیچوقت انعام نمی دهد.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) on the tip of your tongue الف: چیزی که اصطلاحا نوک زبان شما است ولی نمی توانید آن را بیاد بیاورید (مثال اول) ب: چیزی که نوک زبان شماست ولی از گفتن آن خودداری می کنید - the tip of the iceberg بخش کوچکی از یک مشکل بزرگ (مثال دوم) – (در ورزش) اشاره کوچک یا لمس کوتاه یک توپ که مسیرش را عوض می کند یا سرعتش را کمی تغییر می دهد

The company's name is right on the tip of my tongue.

نام آن شرکت دقیقا نوک زبان من است.

The problems that you see here now are just the tip of the iceberg.

مشکلاتی که الان شما اینجا می بینید تنها بخش کوچکی از مشکلات است.

tip

فعل

tips; tipped; tipping

(فعل) انعام دادن - تکیه دادن خود یا چیزی به یک سمت، کج کردن یا کج شدن، یک ور شدن (مترادف tilt – مثال دوم) – ریختن چیزی - tip over افتادن یا چپ شدن (مثال سوم)

He tipped the porter generously.

او به شکل سخاوتمندانه ای به دربان انعام داد.

The boat tipped to one side.

قایق به یک سمت کج شد.

He accidentally tipped over a candle, and the tablecloth caught fire.

او تصادفا یک شمع را انداخت و رو میزی آتش گرفت.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) tip the scales/ balance شرایط را به نفع کسی تغییر دادن یا چیزی که شرایط را به نفع کسی می کند (مثال اول) - tip up باز کردن یا جابجا کردن یا جابجا شدن - tip your cap/hat دست زدن به کلاه یا به پره کلاه برای سلام کردن – نوک پا زدن یا نیش پا زدن به یک توپ در یک ورزش - tip off someone ناخواسته به کسی اطلاعات دادن

They were both very good candidates for the office but he had more experience and that tipped the balance.

آن ها هر دو کاندیدهای خیلی خوبی بودن اما او تجربه بیشتری داشت و همین شرایط را به نفع او تغییر داد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها