koobdar.ir

مجله اینترنتی کوبدار

صفحه اصلی
عناوین
sdds
جستجو در سایت
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله اینترنتی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir
مجموعه ها و بسته های آموزشی ارائه شده در وب سایت کوبدار

معنی blind به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار

مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:

1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی

blind

صفت

US /ˈblaɪnd/

blinder; blindest

(صفت) کور، نابینا (مثال اول) – go blind کور شدن – ناتوان بدن در دیدن حقیقت یا قضاوت درست و غیره (کور - مثال دوم) – کورکورانه (مثال سوم) – برای توصیف احساسی که قدرت فکر کردن و منطقی بودن را از انسان میگیرد

a blind man

یک مرد نابینا

She seems blind to his faults.

به نظر او متوجه تقصیرات خود نیست. (نسبت به تقصیرات خود کور است)

blind loyalty

وفاداری کورکورانه

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) یک آزمایش علمی که در آن افراد اطلاعی از مطالعه شدن یا نحوه مطالعه ندارند (مثال اول) – کور (مانند یک گوشه از خیابان – مثال دوم) - (as) blind as a bat کم بینا - the blind افراد کور - the blind leading the blind یعنی کسی که خودش مطمئن نیست، کس دیگری که او هم مطمئن نیست را راهنمایی میکند - turn a blind eye نادیده گرفتن – blindness (اسم) کوری

a blind clinical trial

یک تست پزشکی پنهان

a blind curve

یک پیچ کور

blind

فعل

blinds; blinded; blinding

(فعل) باعث کوری شدن – باعث کوری موقت شدن – کور شدن و ناتوانی در دیدن حقیقت

She was blinded by love.

او به دلیل عاشقی توانایی دیدن حقیقت را نداشت. (عشق او را کور کرده بود)

blind

اسم

blinds

(اسم) یک پرده یا کاغذ یا یک لایه از جنس پلاستیک که جلوی پنجره آویزان میشود تا جلوی دید یا ورود آفتاب را بگیرد (shade) – مخفی گاه، محل مخفی شدن حین شکار یا دیدن حیوانات وحشی – حقه (مثال آخر) - draw the blinds/curtain/shades on پایان دادن به چیزی

to see a figure through the blinds

دیدن یک جسم پشت پرده ها

He did that as a blind.

او آن کار را به عنوان یک حقه انجام داد.

blind

قید

(قید) بدون دید - rob somebody blind پول کسی را با حقه از او گرفتن - blind drunk خیلی مست

to fly blind

بدون دید پرواز کردن (به دلیل مه یا طوفان و غیره)