عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با benefit

benefit

اسم

US /ˈbɛnəˌfɪt/

benefits

(اسم) مزیتی که چیزی نسیب شما می کند، اثر مفید و کارآمدی که چیزی دارد، سود، مزیت، فایده (دو مثال اول) - پولی که توسط دولت به افرادی مانند کسانی که بیکارند یا از کار افتاده اند و ... پرداخت می شود، مساعدت (مثال سوم) - مزیتی که توسط یک شرکت، علاوه بر حقوق، به کارمند داده می شود، بسته حمایتی (مثال چهارم)

I hope that the decision taken today will be to the benefit of the whole nation.

امیدوارم که تصمیمی که امروز اتخاذ شد به نفع همه جامعه باشد.

To get some real benefit from the exercise, you should continue for at least half an hour.

برای اینکه کمی از مزیت ورزش بهره ببرید، باید برای حداقل نیم ساعت آن را ادامه دهید.

As an unemployed mother, you can claim benefits.

به عنوان یک مادر بیکار می توانید ادعای مساعدت کنید.

Private health insurance is offered as part of the employees' benefits package.

بیمه سلامتی شخصی به عنوان بخشی از بسته حمایتی کارمندان پیشنهاد می شود.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) for somebody’s benefit: با هدف کمک کردن کسی یا مفید بودن برای کسی، به خاطر کسی (مثال اول) - have the benefit of به کمک چیزی، با استفاده از چیزی، با بکار گیری از چیزی ، با بهره گیری از چیزی - give someone the benefit of the doubt باور کردن کسی یا پذیرفتن حرف کسی با وجود تردید (مثال دوم) - without (the) benefit of بدون بهره گیری یا کمک چیزی یا کسی - with the benefit of hindsight/experience بنا بر تجربیات گذشته، با استفاده از تجربیات گذشته (مثال آخر)

Don't go to any trouble for my benefit!

به خاطر من وارد هیچ مشکلی ایجاد نکن.

She might be lying, but we have to give her the benefit of the doubt and accept what she says for now.

او ممکن است دروغ بگوید ولی الان باید او را باور کنیم و حرفش را بپذیریم.

With the benefit of hindsight, she saw where she had made a mistake.

به کمک تجربه او فهمید که کجا را اشتباه کرده بود.

benefit

فعل

benefits; benefited همچنین benefitted; benefiting همچنین benefitting

(فعل) مفید بودن برای کسی یا ارتقاء دادن زندگی کسی به طریقی، فایده رساندن (مثال اول) - فایده بردن، سود کردن (مثال دوم)

We should spend the money on something that will benefit everyone.

ما باید این پول را روی چیزی هزینه کنیم که به همه فایده برساند.

We all benefit when our young people realize their potential.

وقتی جوانان ما پتانسیل های خود را دریابند، همگی بهره خواهیم برد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها