برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با train + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با train
(اسم) قطار – صف – سلسله ای وقایع (مثال چهارم) – بخشی از یک خودرو که حرکت را کنترل می کند مانند دنده ها
یک مسافرت با قطار/ یک ایستگاه قطار
to board a train
سوار قطار شدن
a passenger/freight (US) /goods (UK) train
یک قطار مسافربری/باری
a train of events
سلسله ای از وقایع
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) دنباله لباس زن (مانند دنباله لباس عروس)
the bride's train
دنباله لباس عروس
train
فعل
trains; trained; training
(فعل) آموزش دادن، تعلیم دادن، تربیت کردن – تمرین کردن، آماده شدن (مثال آخر)
She trained as a pilot.
او به عنوان یک خلبان آموزش دید. (او آموزش خلبانی دید)
a well-trained puppy
یک سگ به خوبی تربیت شده
You can train yourself to calm down.
تو می توانی به خودت آموزش دهی تا آرام باشی.
athletes training for the Olympics
ورزشکاران برای المپیک تمرین می کنند
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) گیاهی را با هرس کردن یا بستن و غیره به سمتی هدایت کردن – گرفتن تفنگ یا چراغ یا دوربین و غیره به سمت کس یا چیزی
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: