koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با steady

steady

صفت

US /ˈstɛdi/

steadier; steadiest

(صفت) ثابت، بدون تکانه یا حرکت (مثال اول) – بدون افزایش یا کاهش، ثابت (مثال دوم) – برای یک مدت طولانی ادامه یافتن یا دوام آوردن، با دوام، ثابت (دو مثال آخر)

I'll hold the table steady while you climb in.

من این میز را وقتی تو روی آن بروی ثابت نگه میدارم.

a steady heart rate

یک ضربان قلب ثابت

It’s hard to find a steady job.

پیدا کردن یک کار با دوام دشوار است.

a steady relationship

یک رابطه با دوام

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) به تدریج یا بدون توقف ادامه پیدا کردن یا جلو رفتن (مثال اول) – (در مورد حرف زدن کسی یا چهره کسی و غیره) تحت کنترل، آرام و بدون نگرانی یا اضطراب (مثال دوم) – قابل اعتماد (مثال سوم)

We are making slow but steady progress.

ما روند کندی داریم ولی بدون توقف رو به جلو است.

a steady voice/look/nerves

یک صدا/چهره/اعصاب آرام یا تحت کنترل

a steady worker

یک کارمند قابل اعتماد

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) at a steady clip به سرعت (مثال اول) - steady on اینکه به کسی بگویید که آرام باشد یا از فکرها یا حرف های احمقانه و غیرمنطقی خودداری کند و غیره – steadily (قید) الف: به طور منظم و پیوسته (مثال دوم و سوم) ب: با آرامش (مثال آخر)

Shares prices will rise at a steady clip.

قیمت سهام به سرعت افزایش خواهد یافت.

The business has been growing steadily.

این کسب و کار به طور پیوسته در حال رشد است.

It rained steadily all day.

کل روز را بدون توقف باران بارید.

He looked steadily at me.

او با آرامش به من نگاه کرد.

steady

فعل

steadies; steadied; steadying

(فعل) ثابت نگه داشتن یا محکم کردن (مثال اول) – آرام شدن یا آرام کردن یا تحت کنترل در آمدن یا در آوردن (مثال دوم) – ثابت کردن و جلوی افزایش یا کاهش را گرفتن

He steadied his gun on the wall and fired.

او تفنگ خود را روی دیوار ثابت و شلیک کرد. (لوله تفنگ را روی دیوار گذاشت و تفنگ را با این کار بدون لرزش کرد)

She took a deep breath to steady her nerves.

او یک نفس عمیق کشید و اعصاب خود را آرام کرد.

steady

قید

(قید) به صورت محکم یا ثابت - go steady یک رابطه عاشقانه و همیشگی با یک نفر خاص داشتن

steady

اسم

steadies

(اسم) تنها کسی که با او رابطه عاشقانه دارید

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها