عضویت عضویت در سایت

تماس تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با stay

stay

فعل

US /ˈsteɪ/

stays; stayed; staying

(فعل) ماندن – باقی ماندن در یک شرایط یا حالت (مثال دوم و سوم) - stay an order/ruling/execution etc (در مورد یک قاضی و غیره) جلوی یک دستور را یا یک روند را گرفتن

Go to your house and stay there.

به خانه ات برو و همان جا بمان.

put a lid on the pan so the food will stay hot.

یک در روی این دیگ بگذار تا غذا گرم بماند.

They stayed friends all their lives.

آنها تمام زندگی خود را دوست ماندند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) here to stay اکنون پذیرفته شده یا به عنوان بخش همیشگی زندگی ما یا بیشتر مردم مورد استفاده قرار گرفتن (مثال اول) - stay away دور بودن یا دور ماندن (مثال دوم) - stay in در خانه بودن، در خانه ماندن - stay off الف: از چیزی اجتناب کردن (مثال سوم) ب: به کاری ادامه ندادن

He's convinced that her bad luck is here to stay.

او قانع شد که بد شانسی او همیشه با او همراه خواهد بود.

Stay away—Sara is still really contagious!

دور بمان – بیماری سارا هنوز خیلی قدرت سرایت دارد!

I'm trying to stay off fatty foods.

من در تلاشم تا از غذاهای پر چرب دوری کنم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) stay on الف: نسبت به بقیه یا بیش از انتظار در کاری یا جایی ماندن (مثال اول) ب: به خوردن دارو و غیره ادامه دادن - stay out الف: از ورود به جایی یا چیزی خودداری کردن (مثال سوم) ب: شب یا پاسی از آن را بیرون از خانه سپری کردن (مثال سوم) - stay over شب را خانه کسی خوابیدن

We hope he will stay on as our coach at the end of his contract.

ما امیدواریم او تا پایان قراردادش، مربی ما بماند.

You stay out of it. It’s none of your business.

تو دخالت نکن. این موضوع به تو ربطی ندارد.

My father won't let me stay out late.

پدر من به من اجازه نمی دهد تا دیر وقت بیرون بمانم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) stay put در جای خود ماندن (مثال اول) - stay the course با وجود مشکل بودن به تلاش یا پروسه و غیره ادامه دادن (مثال دوم) - stay the night شب را خانه کسی خوابیدن - stay tuned به تماشا کردن یک برنامه تلویزیونی یا رادیویی ادامه دادن (مثال سوم)

Stay put until I get back.

همینجا بمان تا من برگردم.

No, he's not resigning; he's going to stay the course.

نه او استعفا نمی دهد. او می خواد به تلاش خود ادامه دهد.

Stay tuned for a news update.

برای اخبار جدید ما را دنبال کنید.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) stay up بیدار ماندن (مثال اول) - stay with الف: (در مورد چیزی در گذشته) به یاد داشتن، همراه خود داشتن (مثال دوم) ب: به استفاده از چیزی یا انجام کاری ادامه دادن (مثال سوم) ج: با کسی برابر ماندن (مثال آخر)

We stayed up late talking.

ما تا دیروقت داشتیم حرف می زدیم.

Those who go away never return, but their memory stays with us forever.

آن هایی که رفتند هرگز بر نمی گردند ولی یاد آن ها تا ابد با ما خواهد بود.

I think we'll stay with our normal suppliers, but thanks for the offer.

به نظر من، ما با تامین کنندگان همیشگی خود ادامه کار خواهیم داد ولی بابت پیشنهاد شما سپاس گذارم.

The other runners tried to stay with the leader.

بقیه دوندگان سعی داشتند دوشادوش نفر اول بدوند.

stay

اسم

stays

(اسم) حضور، اقامت به عنوان میهمان یا بازدید کننده یا مراجعه کننده و غیره - stay of execution, deportation, etc. توقف در اجرای رای برای بررسی بیشتر – کابل یا طناب برای نگه داشتن یک ستون یا دکل کشتی و غیره – مدل مصنوعی برای یک لباس که معمولا از جنس پلاستیک فشرده شده است (مثال دوم)

a short stay in the hospital

حضور کوتاه مدت در بیمارستان

a corset stay

مدل شکم بند زنانه

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها