koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با spirit

spirit

اسم

US /ˈspirət/

spirits

(اسم) روح (دو مثال اول) – یک فرد (مثال سوم) - kindred spirits کسانی که علایق یا دغدغه مشابه شما دارند

an evil spirit

یک روح شیطانی

Although she's now living in Paris, I feel she's with me in spirit.

با اینکه او اکنون در پاریس زندگی می کند ولی من حضور او را کنار خودم احساس می کنم.

a brave spirit

یک فرد شجاع

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) the Holy Spirit روح القدس – روحیه (مثال اول) – رویکرد یا ذهنیت (مثال دوم) - team/community/public etc spirit تعصب یا روحیه

a young team with strong fighting spirit

یک تیم جوان با روحیه جنگندگی قوی

A: I'll try. B: That's the spirit.

نفر اول: من تلاش خواهم کرد. نفر دوم: همین ذهنیت درست است.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) ماهیت یا مجموعه از تفکرات و ایده ها و احساسات و غیره که در دوره از تاریخ یا در جایی یا در بین گروهی یا در خصوص فعالیتی و غیره معمول بوده است (مثال اول) - get/enter into the spirit (of something) مانند افراد دور و بر خود شاد یا هیجان زده و غیره شدن – spirits حال کسی در یک بازه زمانی (mood – مثال دوم) - to keep somebody's spirits up حال خوب یا نگرش مثبت را حفظ کردن – معنی یا منظور اصلی چیزی (مثال سوم) – یک نوع نوشیدنی الکلی قوی

Her beliefs conflicted with the spirit of the age/times.

اعتقادات او با ماهیت آن دوران در تناقض بود.

The warm morning sun lifted our spirits.

آفتاب گرم صبح، حال ما را خوب کرد.

They followed neither the spirit nor the letter of the law.

آن ها نه از منظور اصلی قانون پیروی کردن و نه از متن آن.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) as/when the spirit moves you سر فرصت یا وقتی که حس و حال آن وجود داشته باشد - the spirit is willing but the flesh is weak اینکه بگویید که میخواهید کاری را انجام دهید ولی نمی توانید چون توان و انرژی یا انگیزه و اراده لازم برای آن را ندارید (مثال اول) - moving spirit کسی یا چیزی که باعث رخ دادن چیزی می شود، کسی که بانی و رهبر چیزی است

Every year I decide to eat better and do more exercise; and every year, the spirit is willing, but the flesh is weak.

هر سال من تصمیم میگیرم که بهتر غذا بخورم و بیشتر ورزش کنم ولی هر سال، می خواهم ولی نمی شود.

spirit

فعل

spirits; spirited; spiriting

(فعل) کسی یا چیزی را به صورت مخفیانه دور کردن

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها