برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با smell
ترجمه و جمله با smell
(فعل) بو کردن، بو دادن – بوی بدی دادن یا داشتن (دو مثال آخر)
من می توانم بوی سوختنی را احساس کنم.
I have a cold right now so I can't smell.
من الان سرما خورده ام و نمی توانم بویی احساس کنم.
این چای بوی خوبی دارد.
It smells in here.
اینجا بود می دهد. (بوی بدی می دهد)
Does my breath smell?
نفس من بو می دهد؟
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) smell trouble/danger/victory etc چیزی را احساس کردن یا اوضاعی را بو کردن و چنین اصطلاحاتی (مثال اول) - smell wrong/fishy/odd etc مشکوک به نظر رسیدن، صادق نبودن، نادرست بودن (مثال دوم)
John had smelled trouble the moment she said who she was.
جان به محض اینکه او خودش را معرفی کرد، خطر را احساس کرد.
Something about the deal smelled fishy—too good to be true.
چیزی در خصوص این قرارداد درست به نظر نمی رسد – این برای درست بودن زیادی خوب است. (درست نیست)
smell
اسم
smells
(اسم) بو (odor) – بوی بد (مثال دوم) – بویایی (مثال سوم) – عمل بوییدن (مثال آخر)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: