koobdar.ir

مجله اینترنتی کوبدار

صفحه اصلی
عناوین
sdds
جستجو در سایت
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله اینترنتی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir
مجموعه ها و بسته های آموزشی ارائه شده در وب سایت کوبدار

معنی burn به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار

مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:

1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی

burn

فعل

US /ˈbɚn/

burns; burned /ˈbɚnd/ or burnt /ˈbɚnt/ ; burning

(فعل) زبانه کشیدن، شعله ور شدن یا بودن (چه یک آتش بزرگ چه یک شمع – مثال اول) – سوختن، سوزاندن (مثال دوم و سوم) – پر از یک احساس بودن (مثال آخر)

The fire was still burning.

آتش همچنان شعله ور بود.

Swimming is a good way to burn off calories.

شنا کردن راه خوبی برای سوزاندن کالری است.

to burn the trashes

سوزاندن زباله ها

As a young athlete he burned with ambition.

به عنوان یک ورزشکار جوان، او پر از جاه طلبی بود.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) burn down چیزی با آتش ویران کردن، ویران شدن با آتش (مثال اول) – burn out الف: خراب شدن یک وسیله (مثال دوم) ب: ناتوان شدن، از خستگی افتادن، از پا در آمدن (مثال سوم) ج: خاموش شدن آتش، فرو کش کردن خشم

My house burned down.

خانه من در آتش سوخت.

Our refrigerator and air conditioner burned out.

یخچال و دستگاه تهویه ما سوخت.

All this hard work will burn her out eventually.

این همه کار دشوار سرانجام او را از پای در می آورد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) burn up الف: چیزی را با آتش ویران کردن (مثال اول) ب: سوزاندن کسی ج: کسی را خیلی عصبانی کردن، خیلی عصبانی شدن (مثال دوم) – burn off الف: (در مورد مه یا دود و غیره) به گرمای خورشید از بین رفتن (مثال سوم) ب: برداشتن یا زدودن چیزی با سوزاندن آن (مثال آخر)

The fire burned up all the evidence and left no trace.

آتش همه مدارک را سوزاند و ردی بر جای نگذاشت.

The way he treats her really burns me up.

آن طوری که او با آن دختر رفتار کرد مرا خیلی عصبانی کرد.

I waited for the fog to burn off.

منتظر ماندم تا مه از بین برود.

Use a blowtorch to burn off the paint.

از یک مشعل جوشکاری استفاده کن تا این رنگ را پاک کنی.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) burn your boats/bridges پل های پشت سر خود را از بین بردن – burn the candle at both ends از صبح زود تا بوق سگ کار کردن – burn a hole in sb's pocket خیلی مشتاق به خرج کردن پول خود بودن – burn the midnight oil تا در وقت کار کردن

burn

اسم

burns

(اسم) سوختگی (مثال اول) – یک رود کوچک – توهین یا نقد هوشمندانه – do a slow burn کم کم عصبانی شدن – احساس داغ شدن عضلات هنگام ورزش کردن

a seconddegree burn

سوخته درجه دو

Feel the burn!

گرما را احساس کن!