برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با land + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با land
(اسم) زمین، سرزمین
land
فعل
lands; landed; landing
(فعل) فرود آمدن یا فرود آوردن هواپیما – پیاده کردن افراد از یک کشتی یا هواپیما (مثال دوم) – به دست آوردن، گیر آوردن (دو مثال آخر)
The pilot said we would land in about 20 minutes.
خلبان گفت که ما حدود 20 دقیقه دیگر فرود می آییم.
The general’s plan involved landing troops behind enemy lines.
برنامه ژنرال پیاده کردن نیروها پشت خطوط دشمن بود.
He landed the job.
او کار گیر آورد.
She landed the lead part in the play.
او در آن نمایش، نقش اصلی را به دست آورد.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: