koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با present

present

اسم

US /ˈprɛzn̩t/

presents

(اسم) هدیه که به کسی داده می شود – زمان حال، اکنون

a birthday/anniversary/wedding present

یک هدیه تولد/ سالگرد/عروسی

The story moves between the present, the past and perhaps a little bit of an uncertain future.

این داستان بین زمان حال، گذشته و شاید کمی در آینده نا محتمل حرکت می کند.

present

صفت

(صفت) حال، کنونی – در مکان خاصی حاضر بودن (مثال دوم) - the present day همچنین به معنی زمان یا دوره کنونی - present company excepted/excluded (در مورد یک توهین یا نقد) استثنا قائل شدن افرادی که با آن ها در حال گفتگو هستید (مثال سوم)

No further changes are planned at the present time.

هیچ تغییر بیشتری در مقطع کنونی جز برنامه نیست.

The speech caused embarrassment to all those present.

آن سخنرانی باعث خجالت همه حاضران شد.

My feeling is that the people around here, present company excepted of course, are rather unfriendly.

احساسم این است که مردم این دور و بر چندان صمیمی نیستند، البته به غیر از شما.

present

فعل

US /prɪˈzɛnt/

presents; presented; presenting

(فعل) نشان دادن، تامین کردن، دادن، شناساندن (سه مثال اول) – ارائه کردن و صحبت کردن با گروهی از افراد (مثال چهارم)

a local celebrity will present the prizes

یک سلبریتی محلی این هدایا را اهدا می کند

He stopped and presented his passport.

او توقف کرد و پاسپورت خود را نشان داد.

She presents herself as a very ambitious person.

او خودش را به عنوان فردی بسیار جاه طلب نشان می دهد.

What time will you be presenting?

چه ساعتی ارائه خواهید کرد؟ (مثلا کنفرانس خواهید داشت یا از تئوری خود دفاع خواهید کرد)

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) معرفی کردن (دو مثال اول) – باعث چیزی شدن (مثال آخر) – بیان کردن یا تقدیم کردن عذرخواهی یا تبریک و غیره

I’m pleased to present my son, John.

مفتخرم که پسرم جان را معرفی کنم.

You must present yourself at court the next day.

فردا باید خود را به دادگاه معرفی کنید.

Large classes present great problems to many teachers.

کلاس های بزرگ باعث مشکلات زیادی برای بسیاری از معلم ها می شود.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها