koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با stage

stage

اسم

US /ˈsteɪʤ/

stages

(اسم) یک مرحله یا نقطه یا فاز خاصی از رشد یا پیشرفت چیزی (دو مثال اول) – استیج یا یک سکوی بالا آمده در یک سالن تئاتر یا کنفرانس و غیره که اجرا کنندگان روی آن می ایستند (دو مثال آخر)

the early stages of a child’s development

مراحل ابتدایی رشد کودک

He's reached a crucial stage in his career.

او به یک نقطه حیاتی در حرفه اش رسیده است.

She appeared on stage with Brad Pit.

او با برد پیت روی استیج آمد.

The band took the stage to perform their new song for the audience.

آن گروه موسیقی روی صحنه آمد تا آهنگ جدیدشان را برای تماشاگران اجرا کنند.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) جایگاهی از فعالیت که اتفاقات مهم در آن سطح رخ می دهد (دو مثال اول) – بخشی از یک موشک که سوخت و پیشران خودش را دارد (مثال سوم) - in stages مرحله به مرحله یا به صورت گام به گام و نه دفعتاً (مثال آخر)

Sara’s sculpture took center stage at the show.

مجسمه سارا، در آن نمایش، کانون توجهات قرار گرفت. (take center stage یعنی در مرکز توجهات بودن)

The country wants to play a leading role on the world stage.

این کشور می خواهد یک نقش تعیین کننده در سطح جهانی داشته باشد.

a three-stage missile

یک موشک سه مرحله ای

We’re repairing the house in stages – first the roof, then the paintings.

ما این خانه را مرحله به مرحله تعمیر می کنیم – ابتدا سقف و سپس رنگ آمیزی ها.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) set the stage (for something) شرایط را برای چیزی ممکن یا محتمل کردن

The initial meeting set the stage for further negotiations.

این جلسه ابتدایی، شرایط را برای مذاکرات بعدی ممکن می کند.

stage

فعل

stages; staged; staging

(فعل) نمایش اجرا کردن یا خواندن و غیره روی استیج – برگذار کردن یک رویداد (مثال اول و دوم) – stage a comeback/recovery etc یک بازگشت موفقیت آمیز یا بدست آوردن یک موفقیت بعد از تجربه یک عقب افتادگی یا شکست (مثال سوم)

exhibitions staged in Norway

نمایشگاه هایی که در نروژ برگذار شد

to stage a protest

تظاهرات برگذار کردن

The company has staged a recovery in the past few months.

این شرکت طی چند ماه اخیر دوباره وضعیتش خوب شده است.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها