koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با rule

rule

اسم

US /ˈruːl/

rules

(اسم) قانون، دستورالعمل، اصل (دو مثال اول) – کنترل، حکمرانی – رسم، عرف (مثال چهارم)

It's against the rules to kick someone.

زدن کسی خلاف مقررات است.

There are two basic rules of survival.

این ها دو اصل اساسی برای بقا هستند.

a period of military rule

یک دوره از حکمرانی نظامی

Early marriage used to be the rule in this village.

ازدواج زودهنگام قبلا در این روستا عرف بود.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) by the rules طبق قوانین و مقررات - the rule of law شرایطی که قانون یک کشور رعایت می شود - rule of thumb الف: محاسبه غیر دقیق، با یک حساب انگشتی، محاسبه حسی ب: به صورت تجربی کاری را انجام دادن (مثال دوم)

We are here to uphold the rule of law.

ما اینجا هستیم که از اجرای قانون حمایت کنیم.

As a rule of thumb, you should cook a chicken for 20 minutes.

به صورت تجربی (با دانشی که از طریق تجربه بدست آمده است)، شما باید یک مرغ را 20 دقیقه بپزید.

rule

فعل

rules; ruled; ruling

(فعل) کنترل کردن، حکمرانی کردن – تاثیر زیادی روی کسی گذاشتن، تحت تاثیر قرار دادن (مثال دوم) – حکم دادن، تصمیم گرفتن (دو مثال آخر)

She rules her household with an iron hand/fist.

او با سخت گیری خانواده اش را کنترل می کرد.

the passion for power and success which rules her life

علاقه شدید به قدرت و موفقیت که زندگی او را تحت تاثیر قرار داده است

How will the court rule on the motion?

دادگاه برای این جنبش چه حکمی خواهد داد؟

to rule in favor of Sara

به نفع سارا رای دادن

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) divide and rule تفرقه بیانداز و حکومت کن - rule out الف: چیزی را به عنوان یک احتمال کنار زدن (مثال دوم و سوم) ب: نا ممکن کردن چیزی ج: حذف کردن کسی از یک رقابت یا تیم و غیره - rule with an iron fist/hand با سختگیری و خشونت بر جایی حکمرانی کردن - rule the roost بیشترین کنترل را داشتن

a policy of divide and rule

سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن

You can never rule out things like that.

تو هرگز نمی توانی احتمال چنین چیزی را کنار بگذاری (نادیده بگیری).

Police ruled out the possibility of sabotage.

پلیس احتمال خرابکاری را رد کرد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها