koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با bottom

bottom

اسم

US /ˈbɑːtəm/

bottoms

(اسم) ته، انتها، پایین (دو مثال اول) – باسن (مثال سوم) – bottoms یا bottomland زمین پست و هموار در طول یک رودخانه

He stood at the bottom of the stairs and called up to me.

او پایین پله ها ایستاد و مرا صدا زد.

You have to be prepared to start at the bottom and work your way up.

تو باید آماده باشی تا از پایین (پایه) شروع کنی و رو ارتقاء خود کار کنی.

He has a rash all over his bottom.

همه جای باسن او جوش زده.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) شورت (مایو – معمولا به صورت جمع بکار میرود bottoms) - pajama bottoms نوعی پیژامه – در یک خودرو - at bottom در واقعیت، در عمل - at the bottom of the pile در یک موقعیت پست و کم اهمیت - be/lie at the bottom of پشت پرده چیزی - bottoms up! اینکه در یک جمع بگویید که به افتخار چیزی بنوشید (toast) - from the bottom of your heart از ته دل، خیلی جدی (مثال اول) - from top to bottom به صورت کامل، کاملا - get to the bottom of ریشه یا دلیل چیزی را پیدا کردن (مثال دوم) - the bottom drops/falls out of the market مردم دیگر آن را نمی خردند، یا تمایلی ندارند (مثال سوم)

When I said I'll help you, I said it from the bottom of my heart.

وقتی به تو گفتم که کمکت خواهم کرد، آن را از ته دل گفتم.

She must get to the bottom of that matter.

او باید ریشه این مشکل را پیدا کند.

The bottom has fallen out of the travel market.

مردم دیگر تمایلی به مسافرت ندارند.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) the bottom of the barrel پایین ترین وضعیت یا حد موجود، ضعیف ترین چیز موجود

bottom

صفت

(صفت) انتها، پایینی – ساکن در ته دریا یا اقیانوس و ... - bet your bottom dollar با تمام وجود به چیزی اعتقاد داشتن یا درست دانستن

The navigation buttons are in the bottom part of the window.

دکمه های ناوبری (کنترل کشتی) در قسمت پایین پنجره قرار دارند.

his bottom lip

لب پایینی او

bottom

فعل

bottoms; bottomed; bottoming

(فعل) bottom out از سطحی بد تر نشدن

There are signs that real estate prices have bottomed out.

نشانه هایی مبنی بر اینکه قیمت خانه به پایین ترین حد ممکن رسیده است. (از این پایین تر نمی آید)

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها