koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با vote

vote

اسم

US /ˈvoʊt/

votes

(اسم) رای

She got 65 percent of the votes.

او 65 درصد آرا را کسب کرد.

The proposal was rejected by 19 votes to 7.

این طرح با 19 رای نه 7 رای رد شد. (این طرح با 19 رای مخالف و 7 رای موافق رد شد.)

He won by a vote of 109 to 50.

او با 109 رای به 50 رای برنده شد. (50 نفر به او رای ندادند)

About 30 million Russians cast a vote in the election.

حدود 30 میلیون روسی در انتخابات رای خود را به صندوق انداختند. (رای دادند)

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) the vote همچنین به معنی حق رای است – رای گیری (مثال سوم)

In France women didn’t get the vote until 1945.

در فرانسه زنان تا سال 1945 حق رای نداشتند.

They don’t have the vote.

آن ها حق رای ندارند.

They took a vote and decided not to do it.

آن ها رای گیری کردند و تصمیم گرفتند که آن کار را نکنند.

vote

فعل

votes; voted; voting

(فعل) رای دادن (مثال اول) – با رای گیری کاری کردن یا با رای گیری چیزی را قانونی کردن (مثال دوم) - vote somebody into/out of power/office/parliament etc انتخاب کردن برای کاری یا اخراج کردن کسی از جایی (مثال آخر)

Who did you vote for in the last election?

شما در آخرین انتخابات به چه کسی رای دادید؟

They voted the tax into law.

آن ها با رای گیری مالیات را قانونی کردند.

the government that has just been voted into power

دولتی که اخیرا یا رای به قدرت رسیده است

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) اینکه چیزی را پیشنهاد کنید - vote down شکست دادن یا رد کردن چیزی با رای (مثال دوم) - vote in کسی را به مقامی منصوب کردن (مثال سوم)

I vote we go to the movies.

من پیشنهاد می کنم به سینما برویم.

They voted down the proposal.

آن ها آن طرح را رد کردند.

A new chairman was voted in.

رئیس جدید منصوب شد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) vote on/onto کسی را با رای گیری وارد گروه یا تیم و ... کردن (مثال اول) - vote out کسی را با رای گیری برکنار کردن - vote with your feet اعتراض خود را با ترک کردن جایی یا سازمانی نشان دادن

He was voted onto the board of governors.

او با رای گیری عضو هیئت رئیسه شد.

Perhaps it is not surprising that many younger doctors are voting with their feet.

شاید غافلگیر کننده نباشد که بسیاری از دکترهای جوان با ترک بیمارستان اعتراض خود را نشان دهند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) vote with your wallet یا vote (with) your pocketbook الف: رای دادن به طریقی که از نظر مالی به شما کمک کند یا رای دادن به کسی که باعث منفعت اقتصادی شما شود (مثال اول) ب: علاقه و اعتراض خود را به رفتن به جایی برای خرید کردن نشان دادن – voting (اسم) رای گیری

Most people seem to have voted with their wallets rather than with their hearts.

به نظر بیشتر مردم با در نظر گرفتن منافع اقتصادی خود رای می دهند تا با قلب خود. (به نظر بیشتر مردم به کسی رای می دهند یا جوری رای می دهند که از نظر اقتصادی به نفعشان باشد. _ مثلا به کسی رای می دهند که مالیات نگیرد)

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها