koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با fix

fix

فعل

US /ˈfɪks/

fixes; fixed; fixing

(فعل) تعمیر کردن، ترمیم کردن – مرتب کردن – تعیین زمان برای انجام کاری

I’ll fix that broken chair today.

من امروز این صندلی شکسته را ترمیم می کنم.

I need to fix my hair.

من باید موهایم را مرتب کنم.

Let’s fix a date for our next meeting.

بیایید برای ملاقات بعدی خودمان یک تاریخ تعیین کنیم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) تنبیه کردن کسی – درست کردن یا آماده کردن یا آوردن غذا یا نوشیدنی – اخته کردن یک حیوان

Don't worry—I'll fix him.

نگران نباش – من او را تنبیه می کنم (درستش می کنم).

I'm just going to fix myself some breakfast.

من الان می خواهم برای خودم کمی صبحانه درست کنم.

We had our cat fixed.

گربه خودمان را اخته کردیم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) fix on/upon الف: روی چیزی تمرکز کردن ب: تصمیم گرفتن درباره چیزی، انتخاب کردن (مثال اول) - fix (someone) with a stare/look (etc.) با عصبانیت به کسی نگاه کردن - fix up الف: ظاهر یا شرایط کسی یا چیزی را بهتر کردن (مثال دوم و سوم) ب: تامین کردن چیزی برای کسی ج: برای کسی قرار عاشقانه ترتیب دادن (مثال آخر)

They've finally fixed on a hotel.

بالاخره آن ها یک هتل انتخاب کرده اند.

We fixed up the guest room.

ما اتاق مهمان را مرتب کردیم.

The doctor said she could fix me up with a few pills.

دکتر گفت که میتواند اوضاع مرا با چند تا قرص بهتر کند.

I asked her to fix me up with someone.

من از او خواستم تا برای من یک قرار با کسی ترتیب دهد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) fix your eyes/gaze (etc.) on/upon به کسی یا چیزی خیره شدن - fix your hopes/sights (etc.) on/upon امید، تلاش و غیره خود را به چیزی معطوف کردن

fix

اسم

fixes

(اسم) مخمصه، دردسر – مقدار مواد مخدری که کسی مرتبا به آن نیاز دارد – راه حل

He’s in a fix and needs our help.

و به دردسر افتاده و به کمک ما نیاز دارد.

He was desperately in search of his next fix.

او ناامیدانه در جستجوی دُز بعدی مواد خود بود.

There's no easy fix to this problem.

راه حل آسانی برای این مشکل وجود ندارد.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) تقلب

It was obvious early in the game that the fix was in.

در اوایل بازی کاملاً واضح بود که تقلب صورت گرفته است.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها