koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با speed

speed

اسم

US /ˈspiːd/

speeds

(اسم) سرعت حرکت کردن (مثال اول) – سرعت وقوع یا انجام کاری (مثال دوم) – سریع بودن (مثال سوم)

at full/top speed

با بیشترین سرعت

a high-speed computer

یک کامپیوتر با سرعت پردازش بالا

A car flashed past them at speed.

یک خودرو به سرعت از کنار آن ها گذشت. (یک خودرو به سرعت برق از کنار آن ها عبور کرد.)

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) سرعت دوربین عکاسی یا فیلم برداری - shutter speed فاصله زمانی ‌ست که شاتر دوربین باز است و نور روی فیلم عکاسی (در دوربین ‌های غیر دیجیتالی) یا حسگرهای الکترونیکی (در دوربین ‌های دیجیتالی) اثر می ‌کند (_ ویکی پدیا) – دنده دوچرخه یا خودرو (مثال اول) – یک نوع مواد مخدر - at speed خیلی سریع - full speed ahead با تمام سرعت ممکن (مثال دوم) - up to speed آخرین اطلاعات یا دانش را درباره چیزی داشتن (مثال سوم)

a four-speed bicycle

یک دوچرخه چهار دنده

We were working full speed ahead to finish the project by the end of June.

ما داشتیم با تمام سرعت ممکن کار می کردیم تا آن پروژه را تا پایان ماه ژوئن تمام کنیم.

We arranged for some home tutoring to get her up to speed with the other children in her class.

ما کمی آموزش در منزل برای او ترتیب دادیم تا او را به سطح اطلاعات بقیه دانش آموزان کلاسش برسانیم.

speed

فعل

speeds; sped /ˈspɛd/ or speeded; speeding

(فعل) به سرعت حرکت کردن – کسی یا چیزی را به سرعت به جایی بردن یا جابجا کردن (مثال چهارم)

This year seems to be speeding by/past.

به نظر، امسال به سرعت در حال تمام شدن است.

A car was speeding down/up the street.

یک خودرو داشت به سرعت از آن خیابان پایین می آمد/ بالا می رفت.

The car that crashed was speeding.

خودرویی که تصادف کرد داشت با سرعت حرکت می کرد.

The cab speeded them into the center of the city.

تاکسی به سرعت آن ها را به مرکز شهر رساند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) با سرعت بیش از سرعت قانونی حرکت کردن (مثال اول) – سرعت اتفاقی را بیشتر کردن (مثال دوم) - speed up سرعت گرفتن، سرعت چیزی را بیشتر کردن (مثال آخر)

The police caught her speeding.

پلیس او را که داشت با سرعت غیر مجاز حرکت می کرد دستگیر کرد.

This news should speed her recovery.

این خبر باید سرعت بهبودی او را زیاد کند.

You want an activity that will gradually speed your heartrate up.

شما به فعالیتی نیاز دارید که به تدریج ضربان قلب شما را زیاد کند.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها