معنی و مثال با interest - دیکشنری مفهومی کوبدار

an interest in chess

علاقه به شطرنج

The kids listened to the speaker for a little while, but then lost interest.

بچه مدتی به سخنران گوش دادند ولی بعد تمایلشان را از دست دادند.

We visited many places of interest on our vacation.

ما از جاهای مورد علاقه زیادی را در تعطیلات بازدید کردیم.

Music is one of her many interests.

شطرنج یکی از جمع کثیر علاقه مندی های او است.

I was only acting in your interest.

من تنها به مصلحت شما اقدام می کردم.

It's in your own interest to keep silent.

به مصلحت خود شماست که ساکت بمانید.

My saving account is earning 5% interest.

حساب پس انداز من 5 درصد سود دریافت کرد.

Politics doesn't interest me.

سیاست توجه مرا جلب نمی کند.

I've got some news that might interest you.

من اخباری دریافت کرده ام که ممکن است توجه شما را جلب کند.