معنی فارسی و جمله با pile + تلفظ صوتی

a pile of clothes

یک توده لباس

a large pile of sand

یک تپه بزرگ از شن

I have got piles of work to do.

من کار زیادی برای انجام دادن دارم.

She always puts her own needs to the bottom of the pile.

او همیشه نیازهای خودش را در کمترین سطح از اهمیت قرار می دهد.

The rug has a thick pile.

این فرش دارای انبوهی از پرز است.

Someone yelled "Fire!" and we all piled out into the street.

یک نفر داد زد: آتش! و ما همگی به خیابان رفتیم. (pile out یعنی به شکلی که در مثال گفته شد جابجا شدن)

I asked her to pile on extra potatoes.

من از او خواستم سیب زمینی های اضافی را تل انبار کند.

Sara came to pick them up, and they all piled in.

سارا آمد تا آن ها را برگرداند و آنها همگی به سرعت داخل ماشین رفتند. (ریختند داخل ماشین)

The German team piled on the pressure in the last 15 minutes.

تیم آلمان در 15 دقیقه پایانی تحت فشار بود.

Dozens of politicians piled on, questioning his patriotism.

دهها سیاست مدار جمع شدند و میهن پرستی او را زیر سوال بردند.

the work has piled up

کار افزایش پیدا کرده است