معنی necessary به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(صفت) لازم، ضروری (سه مثال اول) - necessary connection/consequence etc ارتباط/نتیجه و غیره که باید وجود داشته باشد و قابل اجتناب نیست (مثال چهارم و پنجم) - necessary evil چیز بدی که باید وجود داشته باشد تا اتفاق خوبی بیافتد
Water is necessary for life.
آب برای حیاط ضروری است.
If necessary, we can change the contract right now.
اگر ضروری است، همین الان می توانیم قرارداد را تغییر دهیم.
The police are advising motorists to travel only if their journey is absolutely necessary.
پلیس به رانندگان موتور توصیه می کند اگر سفرشان واقعاً ضروری است سفر کنند.
This is a necessary consequence of progress.
این یک نتیجه غیر قابل اجتناب پیشرفت است.
a necessary condition for a steep
شرط لازم برای یک اقدام
Most Americans accept taxes as a necessary evil.
بیشتر آمریکایی ها مالیات را به عنوان یک چیز بد ولی ضروری می پذیرند.