برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با travel + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با travel
travel
فعل
travels; در آمریکایی traveled ,یا در بریتیش travelled; در آمریکایی traveling ,یا در بریتیش travelling
(فعل) سفر کردن، مسافرت رفتن، رفتن – حرکت کردن یا منتقل شدن (مثال چهارم) - travel well سالم ماندن یا موفق ماندن در خارج از کشور (دو مثال آخر)
They traveled the countryside.
آن ها به حومه شهر رفتند.
من خیلی به خارج سفر می کنم.
The train was traveling at about 100 miles an hour.
قطار حدود 100 مایل در ساعت داشت حرکت می کرد.
News travels fast.
اخبار به سرعت منتقل می شود.
He could travel well enough on his own, if only they'd let him.
او به اندازه کافی می تواند خودش موفق باشد اگر آن ها به بگذارند.
ظرفی که سالم به منتقل می شود
travel
اسم
travels
(اسم) مسافرت، سفر – travels مچنین به معنی مسافرت به سرزمین دور دست است (مثال آخر)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: