koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با stiff

stiff

صفت

US /ˈstɪf/

stiffer; stiffest

(صفت) سفت، سیخ (دو مثال اول) – (در مورد ماهیچه های بدن) کوفته یا گرفته یا آسیب دیده به طوری که حرکت دادن آن سخت باشد (مثال سوم) – سفت برای هم زدن یا ریختن (مثال آخر)

stiff hairs

موهای سیخ

She had stiff leather shoes on.

او کفش چرمی سفتی به پا داشت. (هنگام راه رفتن از ناحیه پنجه خم نمیشد)

Sara woke with a stiff neck.

سارا با گردن گرفته از خواب بیدار شد. (بد خوابیده است و گردنش دچار کوفتگی شده)

stiff butter

کره سفت

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) سختگیرانه، دشوار (مثال اول) – غیر دوستانه، نامطبوع یا خیلی رسمی (مثال دوم) – خیلی گران (مثال آخر)

a stiff test

یک امتحان سختگیرانه

Their welcome were stiff and formal.

خوشامد گویی آنها غیر دوستانه و رسمی بود.

to pay a stiff price

هزینه گزافی را پرداخت کردن

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) قوی و نیرومند (مثال اول) – با الکل بسیار زیاد (مثال دوم) - stiff upper lip یک نگرش متین و معین حتی در شرایط دشوار – stiffly (قید) الف: به صورت خیلی رسمی یا غیر دوستانه (مثال سوم) ب: به صورت سختگیرانه – stiffness (اسم) سفتی، سختی

a stiff wind

یک باد شدید

Come on, you need a stiff drink.

بیا، تو یک نوشیدنی قوی نیاز داری.

They stiffly shook hands.

آن ها خیلی رسمی با هم دست دادند.

stiff

قید

(قید) bored/scared/worried stiff خیلی خسته/ترسیده/نگران (مثال اول) - frozen stiff الف: خیلی سرد (مثال دوم) ب: (در مورد لباس) یخ زده و سیخ شده (مثال سوم)

He was scared stiff.

او خیلی ترسیده بود.

I got frozen stiff waiting at the bus stop.

من هنگام انتظار در ایستگاه اتوبوس، خیلی سردم شد.

The pants was frozen stiff.

شلوار یخ زده بود.

stiff

اسم

stiffs

(اسم) جسد – یک فرد که به طریقی که توصیف می شود (مثال اول و دوم) – یک فرد معمولی یا کودن

a working stiff

یک کارگر

a poor stiff

یک آدم بدبخت

stiff

فعل

stiffs; stiffed; stiffing

(فعل) ندادم مقدار پولی که باید به کسی پرداخت کنید، خساست کردن

He stiffed the cab driver.

او پول کافی به راننده تاکسی نداد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها