koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با style

style

اسم

US /ˈstajəl/

styles

(اسم) راه یا روش خاصی برای انجام کاری یا ساخت چیزی یا اجرا و ارائه چیزی (روش، استایل، سبک - مثال اول و دوم) – شکل یا فرم یا طرح خاصی از چیزی (مثال سوم) – سبک زندگی (lifestyle در این معنی کاربرد بیشتری نسبت به style دارد) – ویژگی که چیزی را جذاب یا مد و غیره می کند (مثال چهارم و پنجم)

The book is written in the style of a 19th-century novel.

این کتاب به سبک رمان های قرن 19 نوشته شده است.

You're a good photographer. I like your style.

تو عکاس خوبی هستی. من از سبک تو خوشم می آید.

a new dress style

یک استایل جدید لباس زنانه

The team played with style.

این تیم با تر و تمیز بازی کرد.

She's a woman of style.

او زن خوشتیپی است.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) سبک نگارش یا سبک حرف زدن خاص (مثال اول) - cramp somebody’s style کسی را به طریقی محدود کردن (cramp در این کاربرد به معنی آزادی ابراز احساسات یا آزادی در رفتار کردن را از کسی دریغ کردن، است - مثال دوم) - in style کاری را به روشی غیر معمول و خاصی انجام دادن که تحسین بقیه را برانگیزد یا اراده قوی شما را نشان دهد یا کاری که با صرف هزینه زیادی همراه باشد (مثال سوم) - out of style ناشناخته، از مد افتاده

It's not considered good style to start a sentence with but.

شروع کردن یک جمله با (اما) سبک خوبی در نظر گرفته نمیشود.

It really cramps my style when Mom hovers around me while I'm making dinner.

اینکه وقتی در حال درست کردن شام هستم، مامان بالا سر من چرخ می زند، واقعاً مرا محدود می کند. (آزادی عمل را از شما می گیرد، شما را معذب می کند)

He won the championship in great style.

او به طرز تحسین برانگیزی برنده مسابقات شد.

style

فعل

styles; styled; styling

(فعل) لقب یا نامی را بر خود نهادن حتی اگر لایق آن نباشیم (مثال اول) – به موها حالت دادن (مثال دوم) – طراحی کردن چیزی برای هدف خاصی (مثال آخر)

He styles herself "Doctor" but he doesn't have a degree.

او به خودش می گوید دکتر ولی مدرکی ندارد.

I showered, dressed and quickly styled my hair.

من دوش گرفتن، لباس پوشیدم و به سرعت به موهایم سرو شکل دادم.

The car was styled by the new design team.

این خودرو توسط تیم طراحی جدید طراحی شده است.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها