برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با middle + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با middle
(اسم - the middle) وسط، مرکز (سه مثال اول) – کمر آدمی (مثال چهارم) - be in the middle of (doing) something مشغول یا وسط انجام کاری بودن
This is my class photo – I’m the one in the middle.
این عکس کلاس من است – من آن وسطی هستم.
She stood exactly in the middle of the room.
او دقیقا در مرکز اتاق ایستاد.
The noise woke us up in the middle of the night.
آن صدا ما را در میانه شب بیدار کرد.
He tied the towel around his middle.
او حوله را دور کمرش گره زد.
I'm in the middle of a meeting right now, can I call you back?
من الان وسط جلسه ام، می توانم بعدا با تو تماس بگیرم؟
(اسم - the middle – ادامه بررسی معنی واژه) in the middle of something وسط یک موقعیت بودن (مثال اول) - in the middle of nowhere راه خیلی دور از نزدیک ترین آبادی (وسط ناکجا آباد)
middle
صفت
(صفت) وسط، میانی، متوسط
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: