برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با drive
ترجمه و جمله با drive
(فعل) رانندگی کردن – جابجا کردن یک نفر یا یک حیوان با زور و فشار – با فشار داخل چیزی کردن، فرو کردن
She never learned how to drive.
او هرگز یاد نگرفت چطور رانندگی کند.
Thousands of people have been driven from their homes.
هزاران نفر از خانه هایشان رانده شده اند.
He drove a nail into the wall.
او سک میخ داخل آن دیوار فرو کرد.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) به حرکت در آوردن یا به کار انداختن یک ماشین یا یک وسیله – به کاری واداشتن یا به کاری وادار کردن یا به کاری سوق دادن - drive at برای انجام کاری یا گفتن چیزی تلاش کردن - drive away کسی را از جایی راندن یا دور کردن، ترک کردن جایی (مثال سوم)
Electricity drives the machinery.
جریان الکتریسیته این دستگاه را به کار می اندازد.
Poverty drove them to a life of crime.
فقر آنها را به سمت یک زندگی جنایتکارانه سوق داد.
We drove away the monkeys from the fruit.
ما میمون ها را از میوه ها درو کردیم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) drive a wedge between باعث جدای یا فاصله بین دو نفر یا دو چیز شدن - drive off الف: فراری دادن ب: با ماشین رفتن - drive out فراری دادن
drive
اسم
drives
(اسم) رانندگی – میل یا نیاز طبیعی – انگیزه – درایو کامپیوتر
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: