معنی boil به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(فعل) جوشاندن، به جوش آمدن (دو مثال اول) – به جوش آمدن، به خروش آمدن، عصبانی شدن (مثال سوم)
We’d better boil this water before we drink it.
بهتر است این آب را قبل از خوردن بجوشانیم.
کتری دارد به جوش می آید. (منظور مایع داخل کتری!)
She was boiling with rage.
او از خشم به جوش آمد.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) boil down الف: گرما دادن به یک مایع تا حجم آن با بخار شدن کم شود ب: چیزی مانند یک متن را کوتاه یا خلاصه کردن - boil down to sth چیزی که دلیل کاری است، دلیل چیزی بودن، به دلیل چیزی (مثال اول) - boil over الف: (در مورد یک احساس مانند خشم) دیگر قابل کنترل نبودن ب: سیر ریز شدن یک مایع بعد از جوشیدن (مثال دوم) - boil up به سمت آستانه خطرناکی رفتن (مثال سوم) - make someone's blood boil خون کسی را به جوش آوردن
boil
اسم
boils
(اسم) a/the boilعمل جوشیدن (مثال اول) – غذایی که با جوشاندن درست شده است – کورک (نوعی جوش بزرگ بر روی پوست بدن است که در اثر عفونت فولیکول های مو پدید می آید _ ویکی پدیا) - go off the boil کم اهمیت شدن، از ضرورت افتادن