(اسم) نقره، هر چیزی از جنس نقره – سکه نقره (مثال سوم) – رنگ نقره ای (مثال چهارم)
Shall we use the silver (= knives, spoons, plates, etc. made of silver) for dinner tonight?
برای شام امشب، حتما باید از وسایل از جنس نقره استفاده کنیم؟
silver medal
مدال نقره (در مسابقات به نفر یا گروه دوم)
a bag of silver
یک کیسه نقره
the shimmering silver of the moon
رنگ نقره ای سوسو زننده ماه
(صفت) نقره ای، از جنس نقره، به رنگ نقره – بیست و پنجمین سالگرد چیزی مانند ازدواج - be born with a silver spoon in your mouth در یک خانواده متمول به دنیا آمدن (مثال آخر)
a silver belt
کمربند نقره ای
a silver coin
یک سکه نقره
a silver car
یک خودروی نقره ای رنگ
She's wealthy now but she wasn't born with a silver spoon in her mouth.
او الان ثروتمند است ولی در یک خانواده متمول به دنیا نیامده بود.
(فعل) نقره اندود کردن چیزی مانند پشت آینه یا پوشاندن چیزی با نقره – به رنگ نقره ای درآوردن – silvered (صفت) نقره اندود شده (مثال آخر)
The whole sheet was silvered to produce a decorative mirror.
تمام آن صفحه نقره اندود شد تا یک آینه منعکس کننده تولید شود.
The brilliant moon silvered the turf.
ماه تابان، چمن را به رنگ نقره درآورد.
large silvered candlesticks
شمعدان های بزرگ نقره اندود شده