معنی born به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(صفت) متولد شدن (مثال اول) – مادر زاد (مثال دوم) - born to do something یا born to be something اصطلاح: مادر زادی دارای این استعداد بوده (مثال سوم)
I was born in 2000.
من در سال 2000 متولد شدم.
born blind
کور مادر زاد
He was born to rule.
او به دنیا آمده است که حکم رانی کند. (تا این اندازه در حکم رانی با استعداد است)
(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) برای بیان محل تولد کسی (مثال اول) - born and bred به دنیا آمده و بزرگ شده در جایی - born with a silver spoon in your mouth یا to the manor born در یک خانواده متمول به دنیا آمدن - in all your born days در تمام طول زندگی شما - not be born yesterday احمق یا زود باور نبودن - wish you had never been born برای توصیف عدم رضایت از زندگی - (there is) one born every minute آدم های احمق یا زود باور زیادی وجود دارند، اینکه به کسی بگویید که احمق است (مثال دوم) - to the manner born خیلی طبیعی