koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با average

average

اسم

US /ˈævrɪʤ/

averages

(اسم) میانگین (مثال اول) - on average به طور میانگین، معمولا (مثال دوم) – حد معمول (مثال آخر)

The average of 20, 9, and 3 is 16.

میانگین 20 و 9 و 3 میشود 16.

500 people a year die of this disease on average.

به طور میانگین هر سال 500 نفر به دلیل این بیماری فوت میکنند.

above/below average

بالاتر/پایین تر از حد معمول

average

صفت

(صفت) میانگین (مثال اول) – معمولی (ordinary - مثال دوم) – متوسط، نه زیاد و نه کم، نه خیلی خوب و نه بد (مثال سوم و چهارم)

the average temperature

دمای میانگین

an average day

یک روز معمولی

average earnings/income/rainfall

درآمد/درآمد/بارندگی متوسط

He was an average student.

او یک دانش آموز متوسط بود. (نه خیلی خوب و نه بد)

average

فعل

averages; averaged; averaging

(فعل) عددی را به عنوان میانگین داشتن (مثال اول) – محاسبه کردن میانگین (مثال دوم) - average out الف: اینکه چیزی در نهایت به یک میانگینی برسد یا با حالتی در ابتدای کار برابر شود (مثال سوم) ب: محاسبه کردن مقدار میانگین چیزی (مثال آخر)

to average seven hours of sleep a night

داشتن میانگین 7 ساعت خواب در شب

to average a set of numbers

میانگین گرفتن از یک سری عدد

The highs and lows of life tend to average out in the end.

سختی ها و آسانی های زندگی در نهایت برابر هستند. (به آن اندازه سختی، آسانی هم وجود دارد)

I averaged out the total increase at about 10%.

من افزایش کلی را حدود 10 درصد محاسبه کردم.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها