koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با toy

toy

اسم

US /ˈtoɪ/

toys

(اسم) اسباب بازی – executive/desk toy اسباب بازی های رومیزی و معمولا گرانی که در محیط اداره یا کاری روی میز آن شخص قرار دارد (مثل پاندولی یا آونگ نیوتن) – چیزی که خیلی کوچک است – boy toy مردی که در یک رابطه جنسی بسیار کم سن تر از زن است

a toy train

یک قطار اسباب بازی

Your house is just a toy.

خانه شما خیلی کوچک است.

toy

فعل

toys; toyed; toying

(فعل) toy with somebody/something الف: فکر کردن درباره یا در نظر گفتن یک ایده یا احتمال ب: بازی کردن با چیزی یا مدام ور رفتن با چیزی (مثال دوم) ج: بازیچه قراردادن یا دروغ گفتن به کسی

I’ve been toying with the idea of going to Paris to visit them.

من دارم درباره این ایده فکر می کنم که به پاریس بروم و آن ها را ببینم.

She toyed with a pen while she talked on the phone.

او وقتی داشت با تلفن حرف می زد، با یک مداد ور می رفت.

toy

صفت

(صفت) اسباب بازی - a toy animal or dog حیوانی که از بقیه نژادهای خودش خیلی کوچک تر است

a toy store

فروشگاه اسباب بازی

a toy poodle

پودل ریزه میزه

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها