معنی bury به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(فعل) دفن کردن یک مرده (مثال اول) – مخفی کردن چیزی با گذاشتن آن زیر خاک (مثال دوم) – چیزی را با چیزی پوشاندن (مثال سوم)
She killed him and buried him in back yard.
او آن مرد را کشت و در حیاط پشتی دفن کرد.
سگ آن استخوان را زیر خاک مخفی کرد. (دفن کرد)
The car was buried under two feet of snow.
خودرو زیر دو فوت برف دفن شده بود.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) به فراموش سپردن (مثال اول) – توپ را با قدرت زیاد به درون دروازه فرستادن، یا به داخل محدوده دروازه شلیک کردن – bury the hatchet پایان دادن به خصومت ها – dead and buried الف: مرده ب: منسوخ شده (مثال دوم)