برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با snow + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با snow
(اسم) برف – برفک تلویزیون
snow
فعل
snows; snowed; snowing
(فعل) برف باریدن، برفی بودن هوا (مثال اول) – تحت تاثیر قرار دادن یا فریب دادن یا تشویق کردن کسی (مثال دوم) - snowed in/up الف: برفگیر شدن یا توانایی رفت و آمد را به دلیل سنگینی برف نداشتن (مثال سوم) ب: بسته شدن با برف (مثلا یک خیابان) - snowed under چیزهای زیادی برای بررسی یا کار روی آن ها داشتن
it's snowing outside.
بیرون دارد برف می بارد.
She was completely snowed by the presentation.
او کاملا تحت تاثیر آن ارائه قرار گرفته بود.
We were snowed in for a week last winter.
ما زمستان پارسال برای یک هفته برفگیر شده بودیم.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: