معنی amount به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(اسم) یک مقدار از چیزی (مثال اول) – یک مقدار پول (مثال دوم) - any amount of something اینکه چیزی به مقدار زیاد موجود است، مقدار زیادی از چیزی (مثال سوم)
amount
فعل
amounts; amounted; amounting
(فعل) amount to الف: در مجموع شد ...، در مجموع (مثال اول) ب: برابر خواهد بود با ...، همان تاثیر چیزی را دارد، به منزله چیزی بودن (مثال دوم و سوم) - not amount to much/anything/a great deal etc مهم نبودن، ارزشمند نبودن یا موفق نبودن (مثال آخر)
The bill amounted to 15 dollars.
صورت حساب مجموعا شد 15 دلار.
Her answer amounted to a complete refusal.
پاسخ او به منزله امتناع کامل بود.
What that guy was doing clearly did amount to persecution.
کاری که آن مرد داشت انجام میداد به صورت واضحی آزار و اذیت بود.
The evidence didn't amount to much.
آن مدارک، ارزشمند نبودند.