معنی narrow به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(صفت) باریک، تنگ، کوچک (دو مثال اول) – اندک (در تعیین تفاوت – مثال سوم) - narrow escape خیلی نزدیک به شکست (مثال چهارم) – محدود (مثال آخر)
narrow streets
خیابان های تنگ
The sofa isn't narrow enough to fit through the door.
این مبل به اندازه کافی کوچک نیست که بتواند از طریق در وارد شود.
He was defeated in the election by a narrow margin.
او با اختلاف اندکی در انتخابات شکست خورد.
A woman had a narrow escape yesterday when her car left the road.
یک زن دیروز وقتی که ماشینش از جاده خارج شد به سختی فرار کرد. (به سختی از مرگ گریخت)
a narrow range of financial services
سطح محدودی از خدمات مالی
narrow
فعل
narrows; narrowed; narrowing
(فعل) کوچک شدن، باریک شدن – محدود شدن، محدود کردن (مثال دوم) - narrow down کم کردن تعداد احتمالات یا انتخاب ها (مثال آخر)