معنی bunch به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(اسم) گروه یا تعدادی از چیزهای مشابه هم (دو مثال اول) – مقدار زیاد (lot – مثال سوم و چهارم) – bunches دو اسبی بستن موی سر (ponytails)
bunch
فعل
bunches; bunched; bunching
(فعل) جمع کردن، در یک گروه یا دسته قرار دادن - bunch together/up به هم نزدیک شدن و یک گروه یا جمع تشکیل دادن (مثال سوم)