معنی bent به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسیترجمه و جمله با bent
(فعل) گذشته ساده فعل bend
bent
صفت
(صفت) کج، دارای خمیدگی یا قوس، خم شده (دو مثال اول) - bent on/upon میل شدیدی به انجام کاری داشتن (مثال سوم) - bent out of shape خیلی عصبانی یا ناراحت بودن (مثال آخر)
bent arms
دستان خم شده (مثلا حالتی که فیگور جلو بازو گرفته میشود)
او از درد خم شده است. (bent double حالتی که بالا تنه به سمت پاها خم میشود)
He was bent on getting married as soon as possible.
او به شدت تمایل داشت هر چه زودتر ازدواج کند.
You should apologize to Jim before he gets bent out of shape.
تو باید از جیم عذرخواهی کنی قبل از اینکه خیلی عصبانی شود.
bent
اسم
bents
(اسم) گرایش یا تمایل، استعداد یا علاقه ذاتی
a bent for painting
استعداد ذاتی برای نقاشی کردن