عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با snap

snap

فعل

US /ˈsnæp/

snaps; snapped; snapping

(فعل) شکستن چیزی ظریف که صدای شکستن دهد (مثال اول) – از کوره در رفتن و خشمگین شدن (مثال دوم) – حرکت دادن یا باز کردن یا بستن چیزی به سرعت و در حالی که کمی صدا هم تولید میشود (مثال سوم و چهارم) - snap back به مکان یا وضعیت قبلی برگشتن - snap shut/open چیزی را بستن یا باز کردن به طوری که صدا تولید کند (مثال سوم)

You'll snap that ruler if you bend it too far.

اگر این خط کش را خیلی خم کنید، میشکند.

She just snapped and started swearing at everybody.

او از کوره در رفت و شروع کرد به همه فحش دادن.

He snapped her briefcase shut.

او کیف خود را بست.

Simply snap the pieces into place.

خیلی راحت این قطعات را در جای خود قرار دهید.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) (در مورد یک حیوان) گاز گرفتن (مثال اول) – گوشه و کنایه زدن – عکس برداری کردن به تعداد زیاد (مثال دوم) – بستن چیزی به کمک دو تا نر و مادگی مثل دکمه های چفت شونده کاپشن - snap your fingers بشکن زدن (مثال سوم) - snap someone's head off جواب های پرت و پلا دادن

The poodle yapped and snapped at our legs.

آن سگِ پودل، پارس کرد و برای گاز گرفتن به پاهای ما حمله ور شد.

The images were snapped by a satellite camera.

این عکس ها توسط یک دوربین ماهواره گرفته شده است.

He snapped his fingers to get my attention.

او بشکن زد تا توجه مرا جلب کن

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) snap out of something خود را آرام کردن (مثال اول) - snap something up چیزی را به سرعت خریدن (قاپ زدن) - snap someone up به سرعت کسی را استخدام کردن (قاپ زدن)

I was very depressed for a week, but this morning I snapped out of it.

من برای یک هفته ناراحت بودم و امروز صبح آرام شدم.

snap

اسم

snaps

(اسم) صدایی که از شکستن یا بستن چیزی تولید میشود (مثال اول) – بشکن با دست (مثال دوم) – دکمه چفت شونده لباس که دارای نر و مادگی باشد مثل دکمه آستین کاپشن – یک کار آسان (مثال سوم) – عکس (مثال چهارم) – نوعی بازی با کارت - in a snap خیلی سریع

He broke the stick over his knee with a loud snap.

او آن چوب را روی زانوی خود با صدای بلندی شکست. (شکستن چوب با صدای بلندی همراه بود)

At a snap of my fingers, my dog comes to me.

سگ من با یک بشکن به سمت من می آید.

This job's a snap.

این کار آسان است.

holiday snaps

عکس های تعطیلات

snap

صفت

(صفت) با عجله و بدون تفکر دقیق

a snap judgment

یک قضاوت عجولانه

snap

حرف ندا

(حرف ندا) از اینکه دو چیز شبیه به هم هستند ابراز تعجب کنید

Snap! We're wearing the same hats!

چه تصادفی! ما کلاه های مثل هم پوشیده ایم!

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها