koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با organize

organize

فعل

US /ˈoɚgəˌnaɪz/

organizes; organized; organizing

(فعل) ترتیب دادن چیزی تا رخ دهد – سازماندهی کردن – سر و سامان دادن به زندگی یا کار کسی

She has been designated to organize the meeting.

او برای ترتیب دادن این جلسه تعیین شده است.

I am trying to organize my time so I can work more efficiently.

من در تلاشم تا وقت خودم را سازماندهی کنم تا بتوانم موثرتر کار کنم.

She organized people to work for social justice.

او مردم را برای تلاش در جهت عدالت اجتماعی سازماندهی کرد.

I don't need you to organize my life.

من به شما نیاز ندارم که زندگی مرا سر و سامان دهید.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) تشکیل دادن یک گروه از افراد که هدف مشترک دارند مخصوصا به صورت یک اتحادیه یا یک حزب سیاسی

I'm trying to organize the workers in the factory.

من در تلاشم تا کارکنان کارخانه را به صورت اتحادیه جمع کنم.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها