عضویت عضویت در سایت

تماس تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با commission

commission

اسم

US /kəˈmɪʃən/

commissions

(اسم) کمیسیون – درخواست کار یا یک سفارش کار (مثال دوم) – ترفیع درجه در ارتش

Congress appointed a commission to study immigration policy.

کنگره کمیسیونی برای مطالعه مقررات مهاجرت تعیین کرد.

Eventually she agreed to accept the commission.

سرانجام او موافقت کرد تا آن سفارش کار را بپذیرد.

She received her commission as a lieutenant in the US Army.

او ترفیعش به عنوان یک ستوان در ارتش آمریکا را دریافت کرد.

(اسم – ادامه معنی واژه) انجام یا ارتکاب یک جرم – حق کمسیون (مثال دوم) - in commission آماده به کار - out of commission خراب یا از دسترس خارج شده (مثال سوم)

the commission of a crime

ارتکاب جرم

Her commission is between 4% and 6% on every sale.

حق کمیسیون او بین 4 تا 6 درصد برای هر فروش است.

Three of the four water wells are out of commission.

سه حلقه از چهار حلقه چاه قابل استفاده نیست.

commission

فعل

commissions; commissioned; commissioning

(فعل) به کسی برای انجام کاری ماموریت دادن، گماشتن

She has been commissioned to write a new national anthem.

به او ماموریت داده شده است تا یک سرود ملی جدید بنویسد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها