معنی commission به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(اسم) کمیسیون – درخواست کار یا یک سفارش کار (مثال دوم) – ترفیع درجه در ارتش
Congress appointed a commission to study immigration policy.
کنگره کمیسیونی برای مطالعه مقررات مهاجرت تعیین کرد.
Eventually she agreed to accept the commission.
سرانجام او موافقت کرد تا آن سفارش کار را بپذیرد.
She received her commission as a lieutenant in the US Army.
او ترفیعش به عنوان یک ستوان در ارتش آمریکا را دریافت کرد.
(اسم – ادامه معنی واژه) انجام یا ارتکاب یک جرم – حق کمسیون (مثال دوم) - in commission آماده به کار - out of commission خراب یا از دسترس خارج شده (مثال سوم)
commission
فعل
commissions; commissioned; commissioning
(فعل) به کسی برای انجام کاری ماموریت دادن، گماشتن