معنی boot به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(اسم) بوت (مثال اول) – the boot اخراج شدن از کار به صورت ناگهانی (مثال دوم) - یک ضربه محکم با پا (مثال سوم) – قسمت بار یک ماشین (trunk) - Denver boot قفل چرخ خودرو - lick someone's boots پاچه خواری کردن - to boot همچنین - put the boot in الف: شرایطی را بدتر کردن ب: لگد زدن به کسی که روی زمین افتاده است
boot
فعل
boots; booted; booting
(فعل) محکم به چیزی لگد زدن (مثال اول) – کسی را مجبور به ترک جایی کردن (مثال دوم) – روشن کردن کامپیوتر یا یک وسیله کامپیوتری (مثال سوم) – قفل چرخ زدن