معنی attempt به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(فعل) تلاش کردن برای انجام کاری دشوار
attempt
اسم
attempts
(اسم) تلاش برای انجام کاری دشوار (چهار مثال اول) - an attempt on someone's life تلاش برای کشتن کسی (مثال آخر)
He made several attempts to escape.
او چندبار برای فرار کردن تلاش کرد.
a suicide attempt
تلاش برای خودکشی
Doctors made a desperate attempt to save his life.
دکتر ها تمام تلاش خود را برای نجات جان او بکار گرفتند.
He made no attempt to save his marriage.
او تلاشی برای نجات دادن زدگی زناشویی خود کرد.
He has already survived three attempts on his life.
او تا کنون از سه مورد سوء قصد جان سالم به در برده است.