معنی و مثال با grind - دیکشنری مفهومی کوبدار

freshly ground pepper

فلفل تازه آسیاب شده

Grind up the turkey meat.

گوشت بوقلمون را چرخ کنید.

The flour is ground using traditional methods.

این آرد به روش های سنتی آسیاب می شود.

In the past we used some kind of stone for grinding knives and scissors.

در گذشته ما از نوعی سنگ برای تیز کردن چاقو و قیچی استفاده می کردیم.

I can hear the gears grinding.

من میتوانم صدای ساییده شدن گیربوکس ماشین را بشنوم.

She ground out her cigarette on the window ledge.

او سیگارش را به لبه پنجره فشار داد. (به این صورت خاموش کرد)

Every day about noon, traffic in town grinds to a halt.

هر روز نزدیک ظهر ترافیک قفل میشود.

Work on new tax legislation ground to a halt in Congress this month.

این ماه کار بر روی قانون جدید مالیات در کنگره متوقف میشود.

He had no axe to grind and was only acting out of concern for his safety.

او دلیل خاصی نداشت و فقط نگران امنیت خودش بود.

Poverty ground her spirit down.

فقر روحیه او را سرکوب کرد.

The hours ground on without anything happening.

ساعت ها میگذشتند بدون اینکه اتفاقی رخ دهد.

She grinds out [=churns out] a new novel every year.

او هر سال یک رمان جدید تولید میکند.

the dull grind of office work

کار یکنواخت و کند اداری